سفارش تبلیغ
صبا ویژن

افسردگی مزمن و متوسط در یک نگاه

نوع دیگری از افسردگی وجود دارد که به اختلال افسرده خویی نیز موسوم است. این بیماری تقریباً همان علایم ذکر شده در افسردگی های شدید را دارد ولی شدت آن کم تر و در عوض، طولانی مدت است و احتمال دارد سال ها بیمار را

افسردگی مزمن و متوسط در یک نگاه

 

نویسنده: فرهاد شاملو

افسردگی متوسط و مزمن چیست؟


 

نوع دیگری از افسردگی وجود دارد که به اختلال افسرده خویی نیز موسوم است. این بیماری تقریباً همان علایم ذکر شده در افسردگی های شدید را دارد ولی شدت آن کم تر و در عوض، طولانی مدت است و احتمال دارد سال ها بیمار را گرفتار کند. به موارد زیر توجه کنید:

مورد الف - شوهرم چند سالی است کم حرف و گوشه گیر شده، همیشه اخمو است و زود عصبانی می شود و هیچ چیز هم شادش نمی کند. تمام علایقش را از دست داده و اغلب موارد ساکت و در فکر است. اشتهای خوبی ندارد وخوابش هم منظم نیست. تقریباً با همه ی دوستانش قطع رابطه کرده و به زحمت می توانیم او را راضی کنیم که با ما به منزل اقوام بیاید. با این که سرکار می رود ولی همیشه بی حوصله است و از روزگار می نالد. توجهی به من و بچه ها نمی کند و حتی نمی داند آن ها کلاس چندم اند. در این چند ساله همیشه همین حالات را داشته و هیچ وقت او را شاد و سرحال ندیده ایم. تکلیف من در مقابل این همسر چیست؟

مورد ب - به تازگی نامزد کرده ام. همسرم را به توصیه ی یکی از آشنایان که تأکید زیادی روی نجابت و اخلاق خوب او داشت انتخاب کردم و الحق که در این مدت هم هیچ نکته ی منفی ای در این زمینه از او ندیده ام. کم حرف و ساکت و سربه زیر است و با اکثر پیشنهادات من موافقت نشان می دهد و هیچ وقت هم چیزی از من نمی خواهد، ‌اما من حس می کنم بیش از حد آرام است، ‌حتی در جمع هم بدون حرف در گوشه ای می نشیند و به فکر فرو می رود. سؤالی نمی پرسد و نظری نمی دهد و در بحث ها شرکت نمی کند. با این که رفتار یا سخنان نامربوطی از او ندیده و نشنیده ام و به وظایفش هم خوب عمل می کند ولی حس می کنم آن ذوق و شوق آغاز زندگی مشترک را ندارد. گویی چیزی شادش نمی کند. چهره ی گرفته ای دارد و گاهی به زحمت لبخندی می زند، کم غذا و لاغر است و به زحمت باید او را راضی کنم که از خانه خارج شود و جایی برویم. با دیدن من شوق و شوری از خود نشان نمی دهد و این واکنش را در مقابل تمام افراد و موقعیت های دیگر هم دارد. وقتی در مورد آینده با او صحبت می کنم هیچ برنامه ریزی یا خواسته و دلبستگی را ابراز نمی کند و اصولاً سعی دارد حتی با من هم کم تر صحبت کند. خانواده اش تمام این حالات را به حساب نجابت او می گذارند و می گویند از دوران نوجوانی و حتی کودکی هم همین طور بوده، ولی من حس می کنم یک جای کار ایراد دارد. به نظر من او افسرده و فاقد علاقه و دلبستگی لازم برای شروع زندگی مشترک و تداوم آن است. از این رو فکر می کنم شاید انتخاب مناسبی نکرده ام، چرا که پای یک عمر زندگی در میان است.

آیا مبتلایان به افسردگی مزمن بیمارند یا فقط اخلاق شان با دیگران تفاوت دارد؟

 

افراد مذکور بیمار به حساب می آیند، زیرا خصوصیات آن ها موجب می شود که هم خودشان از زندگی لذت نبرند و هم نتوانند به شکل مطلوبی به وظایف شان عمل کنند، ضمن اینکه روابط خوبی هم با دیگران ندارند. البته از نظر اطرافیان ممکن است بیماری این افراد زیاد مشخص نباشد، زیرا آن ها سال هاست که ایشان را به همین وضع می بینند و به آن عادت کرده اند و فکر می کنند که رفتار و افکار غیر معمول این افراد جزئی از خصوصیات اخلاقی شان است. ولی در حقیقت می توان گفت مشکل ایشان وجود افسردگی مزمنی است که چون خیلی هم شدید نبوده، دیگران و خودشان آن را به حساب بیماری نگذاشته اند.

تعداد این افراد در جامعه بسیار زیاد است ولی از آن جا که علایم اختلال از نظر سایرین به عنوان نشانه ای از بیماری به حساب نمی آید و و خود آن ها هم متوجه نیستند که این علایم ناشی از بیماری است، نه خود به پزشک مراجعه می کنند و نه کسی ایشان را به این کار تشویق می کند. به همین دلیل وظیفه ی اطرافیان است که افسردگی را تشخیص دهند و بیمار را به مراجعه نزد پزشک ترغیب کنند.

تفاوت علایم افسردگی مزمن با افسردگی شدید و دوره ای چیست؟

 

افسردگی مزمن، ‌علایمی شبیه به افسردگی شدید و دوره ای دارد، ‌با این تفاوت که در این مورد علایم اختلال شدت زیادی ندارند و در حد خودکشی یا رفتارهای غیرعادی نیستند. از طرف دیگر، ‌دوره ی این بیماری طولانی است؛ ‌حداقل 2 سال طول می کشد و ممکن است فرد سال ها گرفتار آن باشد.

بی حوصلگی، دلتنگی، ‌از دست دادن علایق، لذت نبردن از زندگی، کم اشتهایی، کم خوابی، کاهش وزن، کم تحرکی کم حرفی‌، ‌احساس خستگی و از دست دادن انرژی و احساس بی ارزشی از مهم ترین علایم افسردگی مزمن است.

افسردگی های مزمن معمولاً از دوره ی جوانی آغاز می شوند و در صورت عدم درمان تا سال ها و حتی تا پایان عمر می توانند تداوم داشته باشند. خود بیمار چون همواره همین حالت خلقی را احساس می کند و سایرین نیز که این علایم را به تیپ شخصیتی او نسبت می دهند، ‌اقدامی برای درمان انجام نمی دهند. در صورتی که با درمان مناسب احتمال بهبودی بیمار زیاد است

افسردگی مزمن چه مشکلاتی برای بیمار و خانواده اش به وجود می آورد؟

 

این بیماران به دلیل آن که طی سال ها دچار بی حوصلگی و کم تحرکی و کندی و کمبود انرژی بوده اند، بازدهی یک فرد سالم را ندارند. روابط اجتماعی و خانوادگی شان کم است و از کارایی و پیشرفت شغلی چندانی برخوردار نیستند از نظر اقتصادی هم در سطح بالایی قرار نمی گیرند. تمایلات جنسی کمی دارند و به همسر‌، فرزندان و امور خانواده نیز توجه کافی نمی کنند. همسران این افراد باید بسیاری از مسئولیت های خانوادگی را به تنهایی به دوش بکشند.

منبع:rasekhoon